مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «جناب علیعسگری همانطور که رسانۀ ملی را با کمک خانواده و دو مرجع تصمیمساز، از فروپاشی نجات داده و مخاطب آن را به بیش از ۸۰ درصد رساند و معضلات کشور را یکجا حل کرد، اکنون در تراستِ خصولتیِ پتروشیمی خلیج فارس، مشکل مالی دولت را حل خواهد کرد.»
این تنها یکی از واکنشهای گسترده به انتصاب رییس پیشین سازمان صدا وسیما به مدیریت «شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس» است اما از بقیه قابل تأملتر است چون توییت، کار سَلَف او محمد سرافراز است که قبل از علیعسگری رییس همین سازمان صدا و سیما شد و دورۀ نخست را به پایان نرسانده بود که جای خود را به همین آقای علیعسگری داد.
در واکنشی دیگر محمد سرشار، مدیر شبکه پویای تلویزیون نوشت: «هلدینگ پتروشیمی کودکان و نوجوانان سراغ ندارید؟!» و این تصویر را منتشر کرد:رییس سابق صدا و سیما در هولیدینگ پتروشیمی؛ چرا علامت خوبی نیست؟
درست است که رییس پیشین صدا و سیما دانش آموختۀ مهندسی الکترونیک و در جای دیگر مدیریت است اما هیچ یک از مسؤولیت های قبلی او کمترین ارتباط و قرابتی با نفت و پتروشیمی نداشته است.
این همه واکنش و غالبا منفی به انتصاب علی عسگری به مدیر عاملی یکی از بزرگترین هولدینگ های پتروشیمی اما برای چیست؟
مگر در آغاز دهۀ ۷۰ محمد هاشمی پس از ریاست صداوسیما قائم مقام وزارت خارجه یا رییس دفتر رییس جمهوری و مدتی معاون اجرایی رییس جمهوری بعد از برادرش نبوده است؟
مگر علی لاریجانی در دهۀ ۸۰ با چند سال فاصله و پس از ریاست صدا وسیما رییس مجلس شورای اسلامی نشد؟
مگر همین جناب مهندس ضرغامی وزیر گردشگری و میراث فرهنگی دولت آقای رییسی که سرتیپ سپاه و مهندس مکانیک است ۱۰ سال رییس صدا وسیما نبوده است؟
با این حال واکنشها منفی است و شاید همین موجب شده رییس سازمان خصوصی سازی اعلام کند «چون شرکت هولدینگ پتروشیمی خلیج فارس در ردیف شرکت هایی است که سهام عدالت دارد، صورت جلسات مجامع آنها باید به تأیید این سازمان برسد در حالی که هنوز صورت جلسهای دربارۀ مدیر عاملی مهندس علی عسگری دریافت نشده است.»
موافقان شاید بگویند صدا و سیما با بودجۀ سالانه ۳۰۰۰ میلیارد تومان که قرار است به ۵۰۰۰ هم برسد و ذیل هیچ یک از قوای سه گانه تعریف نمیشود مهمتر از یک شرکت اقتصادی بود هر قدر هم بزرگ و بورسی و شاخص و در ردیف بزرگترین شرکت های پتروشیمی دنیا باشد.
یا شاید بگویند کاراکتر اصلی او فنی است و انتصاب او به ریاست سازمان صدا وسیما در وضعیت فورس ماژور اتفاق افتاد و چه بسا اگر محمد سرافراز در نیمۀ راه نمیرفت یا کنار گذاشته نمیشد همای حکم رانی جامجم هیچگاه بر شانههای مهندس علیعسگری نمی نشست و این حساسیت هم ایجاد نمیشد.
یا گفته شود در وضعیت تحریمها همه در جنگ اقتصادی به سر می بریم و پتروشیمی و صدا و سیما در یک طیف تعریف میشوند و نباید به دوری علم ارتباطات از مقولۀ نفت و انرژی و پتروشیمی پرداخت و اصلا خدا را چه دیدید وقتی پترو را میتوان با شیمی آمیخت و کیمیاگری کرد شاید مدیا را هم بتوان!
با این همه هیچ یک موجب توجیه افکار عمومی و اصولگرایان آرمان خواهتر نمیشود و این انتصاب را علامت خوبی نمیدانند.
علامت خوبی نیست چون میدانیم هولدینگ پتروشیمی خلیج فارس زیر شدیدترین فشارها در سه سال اخیر جور تأمین ارز را کشیده و گاه دو برابر تعهد درقبال ارز نیمایی عمل کرده و این سؤال پدید می آید که درون این مجموعه با انبوهی از کارشناسان و نخبگان یک مدیر پیدا نشد؟ مگر در دوران مدیریت خود آقای علیعسگری در صدا و سیما سریال «بچه مهندس» تأیید و پخش نشد و حالا هم از آیفیلم پخش نمیشود که موضوع اصلی آن بیتوجهی به نخبگان جوان است؟
علامت خوبی نیست چون این حس را ایجاد کرده که انگار فاتح جنگی شدهاند و غنیمت تقسیم میکنند. علامت خوبی نیست چون برخی به حمایتهای صدا وسیما از آقای رییسی از ۹۵ به بعد نسبت میدهند.
مهم تر از همه اما به یک دلیل ویژه علامت خوبی نیست. آن هم این است که هیچ دیدگاه مستقلی از علی عسگری شاهد نبودهایم و در دوران صدا وسیما هم انگار او اداره نمیکند.
با همۀ اینها به این نقطه می رسیم که به یک دلیل ویژه علامت خوبی نیست چون یادآور پوستر «عاقبت نقدفروشی و عاقبت نسیهفروشی» است که در دهۀ ۵۰ مغازه ها نصب میکردند. مرد نقد فروش آدم چاق و چلهای بود که پول روی پول میگذاشت و مرد نسیه فروش به آدم مفلسی بدل شده بود.
در این ماجرا هم انگار این علامت را دارد که اگر مثل آقای علی عسگری تابع و سر به زیر و مجری باشید سمت هایی چنین حساس در انتظارتان است و اگر نه، از دایره بیرون گذاشته میشوید.
علامت خوبی نیست چون قرار بود اقتصاددانان را به صف کنند نه آن که دوستان و همفکران را به صف کنند و هر جا را به یکی بسپارند.
خوب نیست چون علی عسگری نماد نوع تازهای از تکنوکرات- بوروکراتهاست که نه وجوه سیاسی و ایدیولوژیک آنان کاملا میچربد و در عین حال فنی جلوه کنند (چندان که صفایی فراهانی یا اکبر ترکان و در میان اصولگرایان مهندس نیکزاد چنین است) و نه چندان شهرت تکنوکراتیک دارد که بدنه استقبال کند و انگار از فضای دیگری آمده است.
یکی از سه معیار انتخاب وزیران و انتصاب مدیران در دولت موقت که در هنگامۀ انقلاب تشکیل شده بود این بود که بدنۀ اداری پذیرا باشد. چگونه است که پس از ۴۳ سال این گونه بدنه به بازی گرفته نمی شود و از بیرون کسی را بالای سر آنها می گذارند. اتفاقی که در ابعادی وسیع تر در وزارت تعاون و کار و رفاه رخ داده و صدای یک نمایندۀ مجلس را درآورده است. چرا هر جا پول های کلان رد وبدل میشود از این خبرها میشنویم؟
در یک جمله علامت خوبی نیست چون این حس را منتقل نمیکند که واقعا مدیر عامل مجموعه شده زیرا انگار دیگرانی او را برکشیدهاند. چندان که در صدا و سیما هم چنین بود و گرنه کدام رییس سازمان صدا وسیما پس از ریاست، مدیرعامل یک شرکت شده حال آن که همه سودای ریاست جمهوری داشتهاند. از صادق قطبزاده تا علی لاریجانی یا عزتالله ضرغامی و حتی از محمد سرافراز هم به عنوان نامزد احتمالی یاد میشد.
پس اگر می گوییم علامت خوبی نیست به خاطر این نیست که قبلا رییس صدا وسیما بوده و هیچ تشابهی میان دو مجموعه نیست مگر آن که بُعد سیاسی و فرهنگی صدا وسیما را فروگذاریم و از منظر اقتصادی به آن نگاه کنیم. در این حالت از یک اَبَر بنگاه به اَبَر بنگاهی دیگر منتقل شده با این ویژگی که در هر دو این احساس چنگ می زد و می زند که انگار در هیچ یک مرد شماره یک نبوده و نیست و اگر سر از پتروشیمی درآورده به خاطر آن است که حلقه کامل شود. از این رو شاید بتوان این نوع مدیریت را «حلقوی» توصیف کرد.