گفتگوی سعید حجاریان با روزنامه شرق:
وضعیت قوه مجریه در ایران را با چه مفهوم یا مفاهیمی میتوان تبیین کرد. بحران کارآمدی، اختلال کارکردی یا…؟
وضعیت «تعلیق در تعلیق» علاوه بر دولت، بهطور مستقیم بر مردم نیز تأثیر منفی میگذارد؛ چنانکه میبینیم و میشنویم، قدرت تصمیمگیری مردم کم و کمتر میشود تا آنجا که عمق آیندهنگریشان به یک روز ختم میشود.
زمان اوباما چند گزینه داشتیم و میتوانستیم مسئله را حل کنیم.
این امکان وجود داشت که قراردادها سریعتر امضا شود و سرمایه و هواپیما و… در یک فرایند برگشتناپذیر به زمین ایران بیاید. ایران در دوره خاتمی و روحانی پیشاترامپ هم گزینه روی میز و هم گزینه زیرمیز داشت، اما امروز خودمان به دست خودمان گزینهها را از بین بردهایم، دقیقا مشابه شرایط جنگ ایران و عراق. ما میتوانستیم پس از آزادسازی خرمشهر یعنی در سال دوم به جنگ خاتمه دهیم. در مقاطع بعد نیز چنین امکانی مهیا بود، اما جنگ را ادامه دادیم تا آنکه رسید به سال ۶۷ و پذیرش قطعنامه.
به چه دلایلی تصمیمگیریها اینگونه شد و اینگونه ماند؛ چرا به شرایط بیگزینهبودن رسیدهایم؟
واقعیت این است که دولت جرئت تصمیمگیری ندارد، بههمیندلیل همیشه میخواهد زمان بخرد. در واقع بهدنبال قضا و قدر است تا دری به تخته بخورد و شرایط طرف مقابل عوض شود..
آیا راهی برای خارجکردن سیستم از وضعیت تعلیق وجود ندارد؟
واقعیت آن است که در شرایط کنونی، جایگاهها مشخص نیست و هرکس خود را عقل کل مینامد. از طرفی، هرکس خود را به جایی وصل میداند. چندی پیش، متنی منتشر شد که تحلیلهای فرمانده اسبق سپاه [محسن رضایی]پیرامون حمله آمریکا به عراق را دربر میگرفت؛ از قضا همه تحلیلها غلط از آب درآمده بود. زمانی که چنین متنی منتشر میشود، مردم حق دارند از چگونگی مدیریت آقای رضایی در جنگ و جاهای دیگر بپرسند..
ما در حکومتداری با یک معادله مواجه هستیم؛ یک طرف آن «لیاقتسالاری» و طرف دیگر آن «بقا» قرار دارد. هرچه لیاقتسالاری افزایش یابد، به بقای حکومت کمک میکند و طبعا هرچه لیاقتسالاری کاهش یابد، دولت نیز با مشکلاتی مواجه میشود. آیا میتوان یک طرف معادله را طلب کرد و از طرف دیگر غافل شد؟
من یک بار درباره بقای سیستم به عباس عبدی گفتم، گویی به گردن دولت، مانند یک بچه «و ان یکاد» انداخته و در خیابان رهایش کردهایم..
میتوانیم بگوییم نقادی در حوزه سیاست تعلیق شده است. به این معنا که مسائل سیاسی و زیربنایی رها شده و تنها بر اقتصاد و مسائل خرد مرتبط با بوروکراسی مانور داده میشود. این تغییر رویکرد، معلول چه عواملی است؟
واقعیت آن است که نقد اقتصاد راحتتر از نقد سیاست است، چراکه برای منتقد هزینهای به بار نمیآورد، اما فارغ از این موضوع و در تأیید گفته شما باید بگویم بله تأکید بر اقتصاد ما را منحرف میکند. ببینید! تمامی تلاطمهای بازار ارز به گردن سیف انداخته شد و تمام. آقای توکلی، دیدهبان فساد است، اما با ملاحظهکاری؛ یعنی اگر فردی به او اطلاعات مهمی بدهد که با حوزه قدرت پیوند دارد، قطعا دست به افشاگری نمیزند.
امروز دولت واقعا در چه زمینی بازی میکند؟
دولت کرخت و گیج است و در زمین اصلاحات بازی نمیکند.
با توجه به پیشینه روحانی، تغییر ادبیات او را باید چگونه تفسیر کرد؟
تغییر ادبیات روحانی، مانند دلار جهانگیری است و روحانی نباید به این وضعیت تن بدهد. این را باید تذکر داد و به رئیسجمهور یادآور شد که بانک مرکزی مستقل است و دستورپذیر نیست.
تعیین دستوری نرخ دلار چه تبعاتی به دنبال داشته و دارد؟
زمانی که قیمت چهارهزارو ۲۰۰ تومان اعلام شد، دیدیم در مدت کوتاهی دلار به بالای ۱۰ هزار تومان رسید؛ یعنی ارزش پول کارگر نصف شد. پس براساس یک دستور، از جیب کارگر دزدیدند، اسکناس چاپ کردند تا بدهی کاسپین و ثامنالحجج و امثالهم را تسویه کنند. باید از مراجع استفتا کرد که آیا دولت حق دارد دستور بدهد و از جیب کارگر بزند و بدهی مؤسسات مالی و اعتباری ورشکسته را بپردازد؟ شاید یک مرجع پاسخ مثبت داد.