برترینها: علیرضا قزوه شاعر حوزه انقلاب و دفاع مقدس نوشت:
این شعر را به آسیه پناهی و تمام زنان و دختران بیپناه سرزمینم هدیه میکنم
نوشت برایم:
ای کاششعری برای آسیه می گفتی؟زنی که آلونکش رادر زیر گریههایش له کردندهمین پهلوانان شهرداری کرمانشاهاناصلا اینها کیاندویلای شبنمک دولت زاده رابا احترام تمامده سانتتخریب میکنند…وقتی بناست صد متر کوچه باز شود در زمین مفتی فلان آیتاللهدر شمال شهرچه قشقرقی راه میاندازدحالا یکی حساب کندهزار متر زمینمتری صد میلیون قربه الی الله…و حضرت آیت الله الفچه گریهای میکند تا هنوز برای آمدن بقیهاللهالاعظم (عج)…
نوشت برایم:
اسرائیل هم که کار شهرداری ما را تکرار میکندنوشتم:_باشد علیمحمد! امشب برای بار صدمعریضهای مینویسمبرای آقا سیدروحالله موسویالخمینی!عریضهای به خاطر آسیهحتی عریضهای به خاطر رومیناو دختران فراری از پدربه خاطر پدرانی که فقراز یادشان برده است که دخترانی دارند…
آقا سید روحالله!
از آن جماعتی که دور و برت بودندچندتا حالا در کار کارچاق کنی افتادهانددر جایی مثل لواسانبعضیشان چقدر آقازاده پس انداختندو تخمهای حلال شان حالابا پولهای حرامعجب بزن بکوبهای حرامی دارنداز برجالحرام پدرجانشانتا منطقه عملیاتی والهفت هشت فرنگستان…تولهسگهایی که آخرین نقشهشان این است که یک روزبا تشییع جنازه شجریانپوز حاج قاسم را بزنند!و حاج قاسمبدجور زدبه پوز پدرهای سوختهشان…
حتی کمی گلایه هم دارم آقاجان!
از این عزیز دردانههایتو فرزندان راستین شماامثال زکزاکی است و سید حسن نصراللهو حاج قاسم و یارانشنه شیخ جکوزی!و شیخ دودکش!وزیر بیادب دور مانده از راهطبیبک خودخواهچه تحفههای رنگارنگی آورد شیخناباید تاریخ راوارونه از حوالی این سالها نوشتو آن جماعت دولتمندکاری نکردغیر قفلسازی و قفل کردنو کاری از دست هیچ کلیدی ساخته نیستاما هنوز بچههای حاج قاسم هستندهنوز دو سید پاکدست!هستند
می دانی آقا سید روح الله!
بعد شمانان حلال خوردن سخت شد!عملیات آزادسازی عسلک سخت شدبا شمایم آقا سید روح الله!که از خانه دوهزار متری پدریبه دو اتاق مستاجری رسیدی!چه کردند بعد شما بچهمستاجرانیکه برای تا هفت پشتشانبرج خریدند و برج ساختند!اما هنوز آلونکها هستعسلکها هستمتلکها هستوزیرکان بیشعور و کمشعور و عقبمانده هستندو همچنان ولول میگردند
شنوندگان عزیز توجه فرمایید…
دیشب رزمندگان شهرداری کرمانشاهبا رمز نامقدس یا شبنم…گل کاشتند!انگار همهاز یاد بردهاند که این انقلاباز آن آسیهها بودنه شبنمها!
اما هنوز چیزی به نام شعر هست
اما هنوز میشوددر نیمههای یک شب خردادیاز دست این همه بیعرضهبه شما عریضه نوشت!بیخود نبود که گاهیخود شمااز دست کاسبان نفاقو شیخهای زیادت خواهپناه میبردی به شعر….
امشب بیا به دور از تمام هیاهوها
برای هم غزل بخوانیمشما بخوان:”دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد…”و من میخوانم:تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهرما نیز در شمار شهیدان تهمتیم…